سهمی از رودخانه و آب و جنگلبا قندیل های آویزانپای آبشاری که در امتداد دربند استو راه بر گل و پونه و ریحان باز می گزاردچند قدم پایین ترسی یا چهل شاید پنجاههمسایگان آبی زلالو خانه ی پدریمکه پاگرد آن به نهر آب می چرخدو حجم آبی که بر پیشانی تابستان می نشیندتا گرمای لبی را از عطش عشقی سوزان وارهاندو در عطر و گلاب و آیینه بریزدبالا بلند؟نصیب تودرختهای انجیر سیاه و سفیدتا پایین تر از چینه های گلی باغچهکه روی آن بوته های رونده ی انگوربه پای نهر آویزان استو میدانمخدا را با موسیقی آب می خواهیو سنتور و دفتر شعرم راکه بوی علف و کشتزار و مزرعه می دهدبا تخته سنگ وسط رودخانهکه جای همیشگی من استتا با صدای شرشر آبآرام گیرماما سهم دخترمبا هر رنگ پیراهنی که دوست داردکه جیع بزند و مرا از پشت سر بترساندو اما سهم پسرمامتداد بوته های تمشک نارسیدهکه سرخ و سیاه استو جنگلی که می رود و می رود و می رودتا با کوه و صخره هم آشیان باشدو رهگذران را خیال آوازیکه انعکاس آن از زبان شاعریبا دانه های ریز و درشت شندر پای جلبکهای خیس و لغزنده رودخانهواگویه شود یاد گلستان میکند مرغی درین تنگ قفس...
ما را در سایت یاد گلستان میکند مرغی درین تنگ قفس دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : keshavarz56a بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 13:01